خوب من  آدم احساساتی نیستم . یا حداقل هرگز نشون نمی دم .

اگه بفهمن احساساتی هستی شروع میکنن ازت سوء استفاده کردن.

بگذریم . عوارض زندگی توی اون روی زندگیه .

.

اما امروز انصافا دیدم داره گریم میگیره . یهو دیدم اشک تو چشمم جم شده حالا چرا . به خاطر این نظر 

 

(سلام داداش دمت گرم گذشته رو زنده کردی واسم فکر کنم تو تنها کسی باشی که این بازی رو دوباره انجام دادی همیشه بچه بودم آرزو داشتم این بازی رو تا آخر ردکنم اما نتونستم و فکر میکردم خیلی مرحله مونده که رد کنم ولی الان که فیلم دیدم فقط مرحله آخر مونده بود و اون زمان حسرتم فقط دیدن این مرحله بود اینترنتم یا کسی نبود که ازش بپرسم و بازی هم مثل الانا قابل ذخیره شدن نبود دوباره میومدی اول خیلی ممنون.)

.

خوب من ی کانال تو آپارات دارم بازی های قدیمی رو میزارم توش 

این رفیقمون گیم پلی این بازی رو میگه Sunset Riders (سوارکاران غروب .کنسول سگا جنسیس). راست میگه خیلی سخت بود . مرحله آخرشو نمیشد رفت . فقطم آرزوت این بود که بفهمی بعدش چی میشه . آخرشم  میدیدی جونت تموم شدو بازی از اول میومد 

خلاصه همیشه حق بامنه .

الان میفهمم احساسات یهویی چقدر خطرناکه چون یهو یقه تو میگرهو میچسبونتت به دیوار 

.

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خودکار بیک دوّار ترین حرکت ِ خطی مهندسی کنترل الست دبستان سمیه سورن شیمی وارد کننده و صادر کننده انواع مواد اولیه شیمیایی روزانه های حیدرشاه Embarrassingly Parallel Gail